- ۰ نظر
- ۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۹:۲۵
دانستم عمل مرا کس دیگر انجام نمی دهد ؛
پس تـلاش کردم .
دانستم خدای بر من آگاه است ؛
پس حـیـا کردم .
دانستم روزی مرا دیگری نمی خورد ؛
پس آرام گرفتم .
دانستم پایان کار من مرگ است ؛
پس برای آن آمـاده شدم .....
حضرت امام جعفرصادق علیه السلام
کتاب خاطرات «حاج آقا مجتبی» | اسوه اخلاق
خاطره شنیدنیِ اکبر عبدی از حسین پناهی که خواندن آن خالی
از لطف نیست.
عبدی میگوید: یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود.
حسین از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.
گفتم: حـسـین ایـن جـوری اومـدی از خـانه بـیـرون؟ نگفـتی سرما
میخوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟
گفت: کاپشن قشنگی بود، نه؟
گفتم: آره
گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیـدم کـه
اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. من فقط دوستش داشتم....
بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست
گفتم: امروز مى خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.
بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت! ! !
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان ! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
دانستم که دوسـتـى بـدون عمل را بـچـه سه ساله هـم
قبول ندارد. چگونه مـا مـی گـوئـیـم خـدا و رسول و اهل
بیت او را دوست داریم، ولى در عمل کوتاهى میکنیم؟؟
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم...
(دکتر علی شریعتی)
استاد سر کلاس گفت: کسی خدا رو دیده؟ همه گفتند : نــه . . . !
استاد گفت: کسی صدای خدا را شنیده ؟ همه گفتند : نــه . . . !
استاد گفت: کسی خـدا را لـمــس کرده؟ همه گفتند : نــه . . . !
استاد گفت:پس خدا وجود ندارد!
یکی از دانشجویان بلند شد و گفت :
کسی عقل استاد را دیده ؟ همه گفتند: نــه . . . !
گفت:کسی صدای عقل استاد را شنیده؟ همه گفتند: نــه . . . !
گفت:کسی عقل استاد را لمس کرده؟ همه گفتند: نــه . . . !
دانشجو گفت: پس استاد عقل نداره !!!