- ۰ نظر
- ۲۷ مهر ۹۲ ، ۰۶:۰۷
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدن : چه میکنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم…
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که وجدانم میپرسد:
زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر میآمد!!
. . . چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند و چه
بسـیار کـسانی که در آغــاز شب بر او حسد میبردند و در پــایــان شب
عزاداران به سوگشان نشستند . . .
نهج البلاغه حکمت 380
حکمت 130 نهج البلاغه