ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

سلام به وبلاگ ترس و امید خوش آمدید...

هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن!

مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،

بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بــه دنـیـاست

تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

خاطره شنیدنی از حسین پناهی

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰ ق.ظ

خاطره شنیدنیِ اکبر عبدی از حسین پناهی که خواندن آن خالی

از لطف نیست.

عبدی می‌گوید: یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود.

حسین از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.

گفتم: حـسـین ایـن جـوری اومـدی از خـانه بـیـرون؟ نگفـتی سرما 

می‌خوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟

گفت: کاپشن قشنگی بود، نه؟

گفتم: آره

گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیـدم کـه

اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. من فقط دوستش داشتم....

  • منتظر تنها

اکبر عبدی

جعفر پناهی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">