آقای قرآئتی و بیسکوئیت نخریده
چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۱۷ ق.ظ
بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست
گفتم: امروز مى خرم.
وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.
بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت! ! !
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.
بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان ! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
دانستم که دوسـتـى بـدون عمل را بـچـه سه ساله هـم
قبول ندارد. چگونه مـا مـی گـوئـیـم خـدا و رسول و اهل
بیت او را دوست داریم، ولى در عمل کوتاهى میکنیم؟؟
قشنگ بود...ایشالا از اون دسته بنده ها باشیم که دوستی با عمل داشته باشیم.