ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

سلام به وبلاگ ترس و امید خوش آمدید...

هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن!

مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،

بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بــه دنـیـاست

تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

می ترسم از بعضی آدمها ...

آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردا بدون هیچ توضیحی رهایت می کنند ...

آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند  و فردا بیرحمانه قضاوتت می کنند ...

آدمهایی که امروز لبخندشان را می بینی و فردا خشم و قهرشان ...

آدمهایی که امروز قدرشناس محبتت هستند  و فردا طلبکار محبتت ...

آدمهایی که امروز با تعریف هایشان تو را به عرش می برند و فردا بر زمینت می زنند ...

آدمهایی که مدام رنگ عوض می کنند ...

امروز سفیدند ، فردا خاکستری ، پس فردا سیاه ...

  • منتظر تنها

روزى مردى خدمت امام جعفر صادق (ع) رفت و عرض کرد:

اى پسر رسول خدا، خدا را برایم ثابت کن .

امام به او فرمود: آیا تا به حال مسافرت رفته اى؟  مرد عرض کرد: بله

امام فرمود: سوار کشتى شده اى؟ مرد گفت: بله

امام فرمود: آیا تاکنون اتفاق افتاده که کشتى شما غرق شود

و کشـتـى دیگرى براى نجات شـما موجود نباشد و تو نیز شنا

بلد نباشى که بـتـوانى خودت را نـجـات دهـى؟ مرد گفت: بله

امام فرمود: آن موقع به چه چیز امـیـد دارى؟ مرد عرض ‍ کرد: 

وقتى از همه جا مایوس و ناامید مى شـدم و مى فـهمـیـدم

که دیگر کسى نیست مرا نجات دهد ته قلبم نورى مى تابید

و امیدوار مى شدم که دستى از غیب بیرون آید و مرا نجات دهد.

امام لبخندى زد و فرمود: همان نیرویى که امیدوار بودى ترا نجات دهد،

در حالى که هیچ وســیــله اى براى نــجــات تو باقى نمانده بود همان 

خداست که در نامـیـدى ها و بــلاهــا به داد انسان مى رســد و او را

نجات مى دهد.

قلب سلیم ج 1، ص 209

آیا زمان آن نرسیده است که دلهای مومنان در برابر ذکر خدا خاشع گردد؟

  • منتظر تنها

حضرت یوسف از بالای قـصر جـوانــی را دیــد که با لباسهای مندرس
از کنار قصر عبور می کرد، جبرئیل به حــضــرت عرض کرد: این جــوان
را می شناسی؟

حضرت یوسف فرمود: نه

جبرئیل فرمود: این همان طـفلی است که در گهــواره بــه سخن آمد
و نزد عزیز مصر به پاکدامنی و طهارت تو شهادت داد ..

حضرت یــوســف فرمود: او را بر مــن حـقــی است، پس دستور داد،
جوان را آوردند و امر کرد او را لباسهای فاخــر پوشانــیــدند و انــعــام
زیاد در حق او ارزانی فرمود...

با نگاه به این منظره جبرئیل به خنده آمد!

حضرت یـوســف فرمود: آیا احــســان ما کم بود که به نظر تحــقــیـر 
تبسم کردی!؟

جبرئیل عرض کرد: غـرض از خـنده من این است تــو که مــخــلوقی
هستی در حــق این جــوان به واســطه یـک شـهـادت بر حـقی که
درباره تو در حـال خــردســالی و بی اخـتـیــاری داده بود ایــن همـه
احــســان کــردی ، پــس پروردگار بـزرگ در حق کسی که بر توحید
و وحدانیت او گواهی داده (و یک عمر بگوید: اشهد ان لا اله الا الله )
چقدر احسان خواهد فرمود ...

خزینة الجواهر مرحوم نهاوندی

  • منتظر تنها

 هنگامی که حـضـرت امـام رضـا (ع) در خراسان بود، جمعی از شیعیان از راه دور بـرای

زیارت امام (ع) به در خانه‌ی ایشان آمدند دربان به نزد حضرت رفت تا برای آنها اجازه‌ی

ورود بگیرد.

حضرت در پاسخ فرمود: فعلاً کار دارم، به آنها بگو بروند.

دربان پیام را رسانید و آنها رفتند روز بعد به در خانه آمدند. باز مثل روز قبل اجازه ی 

ورود داده نشد و آنها برگـشـتند این کار دو ماه به طـول انجامید و هر بار که می‌رفتند،

اجازه‌ی ملاقات به آنها داده نمی‌شد!

 سرانجام نا امـیـد گـشته به دربان گـفتند: به حـضـرت عرض کن: ما از شـیـعـیان پدرتان 

امیرمومنان علی (ع) هستیم. دشمنان ما نسبت به ما شماتت و سرزنش می کنند که شما

به ما اجازه‌ی ملاقات ندادید اکنون سرافکنده باز می ‌گردیم، و در برابر نـیـشخند مخالفان

درمانده و بیچاره خواهیم گشت. دربان پیام را ابلاغ کرد و این بار حضرت اجازه‌ی ورود 

دادند. وقتی به حضور امام (ع) رسـیـدنـد، سـلام کـردند، اما حـضرت پاسـخـشان را نــداد

و حــتی اجـازه‌ی نـشـستن هـم به آنـهـا نــداد! آنها هـمچنان ایـسـتاده بودند و هر لـحـظـه 

نگران تر می‌شدند، سرانـجـام لب به سخـن گشودند و گفتند:

ای فرزند رسول خدا! چه شده که ما اینگونه مورد بی‌مهری شما واقع شده‌ایم و بعد از دو

ماه سـرگـردانی، باز هم به ما بی اعـتـنایی می نـمایـیــد؟ ایـنگونه دیگر آبـرویی برای مـا 

باقی نمی‌ ماند.

  • منتظر تنها

امام صادق(ع) فرمود:

عالمى ‌نزد عابدى رفت و به او گفت نماز خواندنت چگونه و در چه حد است؟

عابد گفت: مانند منى را از نمازش می‌ پرسند!؟!

در صورتیکه من از فلان زمان و فلان وقت عبادت خدا می‌کنم.

عالم گفت: گریه کردنت چگونه است؟

گفت چنان می‌گریم که اشکهایم روان مى‌شود.

عالم گفت: همانا اگر خنده کنى و ترسان باشى،

بهتر است از اینکه گریه کنى و ببالى

 و هر که به خود ببالد چیزى از عملش بالا نرود (پذیرفته نشود)

اصول کافى ج 3 ص 428

  • منتظر تنها

بگو:

اگر پدرانـتـان و فرزندانـتـان

و برادرانـتـان و همسرانـتـان و خویشانـتـان

و امـوالـی که فراهـم آورده اید 

و تجارتی که از بـی رونقی و کـسـادی اش می ترسید

و خانه هایی که به آنها دل خوش کرده اید،

نزد شما از خـدا و پیامبرش و جهاد در راهـش محبوب ترند،

پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عـذابـش را بـیـاورد 

و خدا گروه فـاسـقـان را هـدایـت نـمی کند...

سوره توبه آیه 24


  • منتظر تنها
من همیشه قبل از اینکه از خداوند طلب مغفرت کنم، می گویم خدایا من

امشب از تمام کسانی که گـردنـشون حـقـی دارم، غـیـبـت من رو کردن،

مالـی از مـن خـوردن، آزاری رسـونـدن و... از هـمـه آنـها گذشتم قلبآ هم

گذشتم و هیچ شکایتی ندارم.

خدایا اگر تو امشب من رو نبخشی و از سر تمام تقصیراتم نگذری، من از

تو بخشنده ترم و چنین چیزی غیر ممکنه، 

پس حتما تو من رو بخشیدی...

خصوصا در لیالی قدر اینطور دعا کنید و ببینید چه حالی به شما دست

مـی دهد خـصـوصا در حـق کسانی که به شما بـدی کردند بیشتر دعا

کـنـید ما در روایاتـمان زیاد داریم که اگر در حـق اینها دعـا کنید خـداونـد

چندین برابر اون چیزی که خواستید رو برای خودتون مستجاب میکنه...

آقا مجتبی تهرانی

  • منتظر تنها

در شب سرد زمستانی در نیمه های شب در حالی که پاسی از نیمه

شب گذشت بود و برف به شدت می بارید و تمام کوچه و خیابان ها را

سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر

به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است!

باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده!

جلو که رفتم دیدم او یک جوان است!

او را تکانی دادم!

بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی!

گفتم جوان مثه اینکه متوجه نیستی!

برف برف!

روی سرت برف نشسته!

ظاهرا مدت هاست که اینجایی!

مریض می شوی!

خدای ناکرده می میری!

اینجا چه میکنی!؟!

  • منتظر تنها

روزی مرحوم آخوند کاشی (رحمه الله) مـشـغـول وضو گرفتن بودنـد 

که شخصی با عجله آمد وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نـمـاز 

ایستاد با توجه به این که مرحوم آخوند خیلی مؤدّب وضو می گرفت 

و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می آورد ؛ تا وضوی آخوند تمام 

شود، آن شـخـص نماز ظـهر و عصر خود را هم خوانده بود به هنگـام 

خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد...

ایشان پرسیدند: چه کار می کردی؟ 

گفت: هـیچ

فرمود: تو هیچ کار نمی کردی؟ 

گفت: نـه! مـی دانـسـت که اگر بگـویـد نماز می خوانـدم، کـار بـیخ 

پیدا می کند 

فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی؟ 

گفت: نه! 

فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی

گفت: نه آقا اشتباه دیدی

سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟ 

گفت: فقط آمده بودم بگویم من یاغی نیستم، همین

این جمله در مرحوم آخـونـد خـیلی تأثیر گذاشت تا مدّت ها هر وقت

از احوال آخـونـد می پـرسـیـدند ، ایشان با حال خـاصـی می فرمود: 

من یاغی نیستم.

  • منتظر تنها

اگر در اینجا پسر من حضور داشت و 6 بار من او را صدا بزنم که آقازاده با شما هستم و او در این 6 بار جواب من را ندهد،‌ شما نمی‌گویید، چه پسر بی‌ادبی!؟

حال اگر کسی که صدای اذان را بشنود ، دو بار حی علی الصلوة دو بار دیگر حی علی الفلاح و بار دیگر حی علی خیر العمل به او گفته شود و همچنان نسبت به اقامه نماز بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اهمیت باشد ، این شخص بی‌ادب نیست !؟!

حجت‌ الاسلام قرائتی

  • منتظر تنها