ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

سلام به وبلاگ ترس و امید خوش آمدید...

هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن!

مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،

بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بــه دنـیـاست

تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

امام صادق (ع) فرمود:

یکی از وصیت های لقمان به فرزندش این بود:

ای فرزندم، آنگونه از خدا بترس که اگر به اندازه نیکی های جنّ و 

انس به پیشگاه خـدا عـرضـه کـنـی، بـاز تـرس از عـذاب او داشـتـه

باشی و طـوری به خدا امـیـدوار باش که اگـر گناهان جن و انس را

انجام داده باشی، باز امید به بخشش داشته باشی.

بحار الانوار، ج 67، ص 384


  • منتظر تنها

و منَ النَّاسِ من یَشتری لهوَ الحدیث

 و بعضی سخنان بیهوده را می‏ خرند 

خدایا که چه بشود؟ 

لیضلَّ عن سبیلِ اللهِ بغیرِ‌علم 

تا مردم را از روی نادانی گمراه کنند 

با آنان چه می کنی؟ 

أولئکَ لهم عذابٌ مّهین 

برای آنان عذابی خوار کننده است 

لقمان/6 

نام سوره را بخوان !!!


  • منتظر تنها

شخصى به اباذر نوشت: به من چیزى از علم بیاموز!

اباذر در جواب گفت: دامنه علم گسترده  است ولـى اگر مـى توانى 

بدى نکن بر کسی که دوستش مى دارى .

مرد گفت: این چه سخنى است که مى فرمایید آیا تاکنون دیده اید

کسى در حق محبوبش بدى کند؟

اباذر پاسخ داد: آرى! جانت براى تو از همه چیز محبوب تر است.

هنگامى که گـنـاه مى کنى بر خویشتن بدى کرده اى.

بحارالانوار جلد 22، صفحه 402



  • منتظر تنها

قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین (اعراف12)

شیطان گفت:من بهترینم، من از آتشم و او از گِل 

⇩ 

من آریایی ام پس برترم!

من ترکم تو لری!

من فارسم تو عربی!

پیرو کدامی؟! 

پیرو خدا یا شیطان؟ 

بـیـایــیـد نـژاد پـرسـت نـبـاشـیـم!


  • منتظر تنها

پیرمردی هر روز تو محله میدید پسـرکی با کـفـش های پاره و پای برهنه 

با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند.

روزی رفت یک کتانی نو خرید و به پسرک داد تا بپوشد

پسرک کفشها را پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: 

شما خدایید؟

پیرمرد لبش را گزید و گفت: نه

پسرک گفت: پس دوست خـدایـی چون من دیشب فقط به خـدا گفتم

 کفش ندارم..




دوست خدا بودن سخت نیست...

  • منتظر تنها

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .

ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ دید ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ

ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ .

ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ.

پرﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟

ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می ﺸﻮﻧﺪ.

ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم...




  • منتظر تنها

روزی حضرت موسی(ع) در کوه طور مشغول راز و نیاز با خدا بود:

به هنگام مناجات گفت ای پروردگار جهانیان

جواب آمد لبیک

سپس عرض کرد ای پروردگار اطاعت کنندگان

جواب آمد لبیک

سپس عرض کرد ای خدای گناهکاران

موسی(ع)شنید:لبیک لبیک لبیک

حضرت فرمود: خدایا به بهترین نام صدایت کردم فقط یکبار جواب دادی اما

تا گفتم ای خدای گناهکاران سه بار جواب دادی؟؟؟؟

خداوند فرمود ای موسی: عارفان به معرفت خود و نیکو کاران به کار خود

و مطیعان به اطاعت خود اعـتـماد دارند اما گـنـاهـکاران جز به فـضـل من

پناهی ندارند. اگر من هم آنها را از درگاه خود نا امید گردانم به در گاه چه 

کسی پناهنده شوند؟؟


  • منتظر تنها

جوانی نزد عالمی آمد و از او پرسید:

من جوان کم سنی هستم اما آرزوهای بزرگی دارم و نمی توانم خود
را از نگاه کردن به دختران منع کنم، چاره ام چیست؟

عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به
سـلامت به جای معـیـنی ببرد و هـیچ چیزاز کوزه نـریزد. واز یـکـی از
شاگـردانش درخـواست کرد او را هـمـراهی کند و اگر شیر را ریخـت
جلوی همه ی مردم او را کتک بزند.

جوان نیز شیر را به سلامت به مقصد رساند. و هیچ چیز از آن نریخت.
وقتی عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی؟

جوان جواب داد: هیچ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نـریزم که مبادا
در جلوی مردم کـتـک بخورم و در نزد مردم خوار و خفیف شوم.

عالم هم گفت: این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را
ناظر بر کارهایش میبیند و از روز قیامت و حساب و کتاب بیم دارد.


  • منتظر تنها

  

  از شخصی پرسیدند: روزها و شب هایت چگونه می گذرد؟


  با ناراحتی جواب داد: چه بگویم! امروز از گرسنگی مجبور شدم


  کوزه ی سفالی که یادگار سیصد ساله ی اجدادم بود بفروشم


  و نانی تهیه کنم...


  گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته


  و تو اینگونه ناشکری می کنی؟!!


  • منتظر تنها

امام صادق (ع) فرمود:

خواسته مردم در دنیای فانی چهار چیز است:

بی نیازی ، آسایش ، کمی غم و عزت

اما بی نیازی در قناعت است 

و هرکس آنرا در زیادی ثروت بجوید نخواهد یافت

و اما آسایش در سبکباری است

و هرکس به زیر بار سنگین رود روی آسایش نخواهد دید

و اما کمی غم در کم شغلی است

و هرکـس آنرا در پر شغلی بـجـویـد، نخواهد یافت

و اما عزت درفرمانبرداری آفریدگار است

و هرکس آنرا در فرمانبرداری آفریدگان بجوید نخواهد یافت 

منبع الخصال(شیخ صدوق) باب خصلتهای چهارگانه حدیث هفتم.


  • منتظر تنها