ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

سلام به وبلاگ ترس و امید خوش آمدید...

هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن!

مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،

بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بــه دنـیـاست

تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

می زدند مادر را...

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ب.ظ

بی خبر می زدند مادر را

پشت در می زدند مادر را

زیر لب تا علی علی می گفت

بیشتر می زدند مادر را

عده ای با غلاف و بعضی هم

با سپر می زدند مادر را

کوچه وقتی شلوغ شد ، دیدم

صد نفر می زدند مادر را

لات های بی سر ُو پا وُ

خیره سر ، میزدند مادر را

.

شب غسلش ، حسن به بابا گفت

در گذر ، می زدند مادر را

...

بانوی ِ خانه را که آزردند

حیدرش را کشان کشان بردند

     

  • منتظر تنها

حضرت زهرا

حیدر

شعر

فاطمه

مادر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">