يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۴۷ ق.ظ
من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک
دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم،
اوه... چه شکلی! داخل اتاق رئیس رفتم
گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟
گفت: نه !
گفتم: چطور با یک دخـتـر به این زیـبـایی تو در یک اتـاق هستی و
در هم بسته است.
گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خـوشـا به حالـت که اینقدر به خودت خاطـرت جـمـع است.
حضرت امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد.
گفتند: یا علی ، رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان
هستم. میترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به
من بدهد، دل علی بلرزد.
بعضی ها خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر میدانند.
گفتم: دل علی میلرزد، دل تو خاطرت جمع است؟
بعضیها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهیتر میدانند.
حاج آقا قرائتی