جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۰۲ ب.ظ
حاج اسماعیل دولابی:
میگـویند پـسـری در خانه خیلی شـلـوغ کاری کـرده بـود. هـمـهی
اوضاع را به هم ریخته بود وقتی پدر وارد شد،
مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیـلی بیریــخــت است، هــمــهی درها هم
بسته است، وقــتـی پـدر شلاق را بالا برد، پسر دید کـجا فرار کند؟
راه فراری ندارد!
خودش را به سینهی پدر چـســباند شــلاق هم در دست پدر شــل
شد و افتاد شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی
خدا فرار کنید: وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله