سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۴ ب.ظ
کارآمـوزی، پـس از یک مـراسـم طـولانی و خـسـتـهکنـنـده دعـای
صبحگاهی در صومعه، از پدر روحانی پرسید: آیا همه این نیایشها
که به ما یاد میدهید، خدا را به ما نزدیک میکند؟
پدر گفت: با سوال دیـگری، جواب سوالت را میدهم. آیا همه این
نیایشها که انــجام می دهـی باعث میشود که خـورشید فـردا
طلوع کند؟
کارآموز گفت: الـبـتـه که نه! خـورشـید طـبـق یک قـانـون کـیـهانی
طلوع میکند.
پدر روحانی گفت: جـوابـت را گرفتی! خـدا به ما نـزدیـک است. چه
دعا بخوانیم و چه نخوانیم.
شاگرد عصبانی شد و گفت: یـعـنـی می گـویید تـمـام این دعـاها
بیفایده است؟
پدر گفت: نه. همانطور که اگـر صـبح زود از خـواب بـیـدار نـشوی،
طـلـوع خورشید را نمیبینی، اگر دعا هم نکـنـی، با ایـن که خـدا
هـمـواره نزدیک اسـت، اما هـرگز مـتـوجه حضورش نـمـیشوی...