پیرمردی هر روز تو محله میدید پسـرکی با کـفـش های پاره و پای برهنه
با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند.
روزی رفت یک کتانی نو خرید و به پسرک داد تا بپوشد
پسرک کفشها را پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت:
شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت: نه
پسرک گفت: پس دوست خـدایـی چون من دیشب فقط به خـدا گفتم
کفش ندارم..
دوست خدا بودن سخت نیست...
- ۰ نظر
- ۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۵۶