ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

ترس و امید

خداوندا ببخش ما را برای گـنـاهـانـی که لذتش رفته اما مسئولیتش مانده...

سلام به وبلاگ ترس و امید خوش آمدید...

هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن!

مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،

بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بــه دنـیـاست

تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده !

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توبه» ثبت شده است

امام صادق(ع):

  همانا مـومـن گناهی می کند و پس از بیست سال به یادش می آید ، پس از خدا راجع به آن گناه آمـرزش می خواهد و خداوند بیامرزدش و هر آینه این امر توفیقی از جانب خدا برای اوست که او را مورد لطف و بخشش خویش قرار دهد و همانا کـافـر گناهی می کند و همان ساعت آنرا فـرامـوش می کند.

اصول کافی جلد 4 صفحه 172

  • منتظر تنها

توبه یعنی اینکه تو یقین داری خدا دوستت داره.

مراحل توبه :

مرحله اول : باید بدونی از چه گناهی داری توبه میکنی.

مرحله دوم : آثار وحشتناک گناهت را ببینی و بترسی.

مرحله سوم :‌ دلت بگیره ‌، دلت تنگ بشه.

مرحله چهارم : هیج راه حلی جز خدا برای دلت نبینی.

مرحله پنجم : باید مدتی تنهایی بکشی.

مرحله ششم: مربوط به تو نیست ، باید منتظر باشی خدا برگرده.

مرحله هفتم : بغضت می ترکه می گی الهی العفو.

مرحله هشتم : کار خداست که توبه ات را می پذیرد.


  • منتظر تنها

شنیدم شخصی گفت من فلان گناه را می کنم. گذاشتم بروم

مکه تا توبه کنم.عده ای می گویند مگر چه عیبی دارد؟

اجازه بدهید باطن این حرف را به شما بگویم. متاسفانه معمول

شده در جامعه. این فرد معنی توبه را نفهمیده است.


توبه این نیست بشینی بگویی استغفرالله ربی و اتوب و الیه.

توبه اصلش پشیمــانی است.

پشیمانی دست تو نیست. دست توست؟

می خواهی بروی مکه پشیمان بشوی؟


چرا وقتی متوجه می شوی قسمتی از مالی که داری متعلق

به یـتـیـم اسـت، سـریـع آن را برمی گردانی؟ چون مـوجـبـات

پشیمانی فراهم شده است.


این فـرد کـه مـی گوید می خواهـم بروم مـکـه توبـه کنم، مـعنی

حرفش این است که می خواهم بروم مکه آنجا پشیمان بشوم.


پس چرا اینجا پشیمان نمی شوی؟


                              استاد فاطمی نیا

  • منتظر تنها

چگونه خدا از بنده گنهکار خودش راضی میشود ؟

در دعاى کمیل آمده است که طول نمیکشد:

 یا سریع الرضا

 هیچ کس از خدا زودتر راضى نمى‏ شود.

پدرى بود که سى و پنج سال ، هر چه رفتند و گفتند که از پسرش

راضـى شود، گفت: راضـى نمى‏ شـوم. آخر هم با نارضـایـتـى مرد.

حالا حق و ناحق بودن را نمى‏ دانم،

یا بین زن و شوهـر اخـتـلاف مى‏ شود، گاهى چندیـن سـال طـول

مى‏ کشد، بین دو بـرادر نـزاع مـى‏ شود، سال‏ـهـا قـهـر هسـتـند و

یکدیگر را نمى‏ بخشند،

اما خدا مى‏ گوید: اگر به عدد ریگ بـیـابان و ستارگان آسمان گنـاه

آوردى، هـمـان وقـتـى کـه مـى‏ آیـى تـو را مـى‏ بــخـشـم.

شب جمعه، ماه رمضان و شـب احیا بیا تا بـبـخشم؟ نـه...

مگر روز عاشورا ماه رمضان و شب احیا و شب جمعه بود؟

وقتى حـرّ به پسرش گـفـت: عـلـى ! چکمه‏ ها را از خاک پـر کن و

به گردن من بیانداز و به سمت ابى عبدالله  علیه‏ السلام ببر، چند

قدمى آمد، به امام  علیه ‏السلام عرض کرد:

 « هل لى من توبة »

 آیا قبولم مى‏ کنى؟

 امام فرمود: بله. این بنده خداى ما است. کسى که هیچ کـس او

را نمى‏ شناسد.

  • منتظر تنها